تجربیات بچه داری

اینجا روایتی است از زندگی و تجربیات یک مادر❤

دکتر معتبر

همونطوری که قبلا تعریف کردم دکتر زنان من بخاطر غش کردن برام مشاوره قلب و مغز و اعصاب خواست. منم خیلی مسئله رو جدی نگرفته بودم، رفتم یک کلینیک نزدیک محل کارم.متخصص نوار قلب و اکو انجام داد و بعد از اتمام کارش با یه حالت مستأصل که نمیدونه بگه موضوع رو یا نگه گفت: یه چیزای مشکوکی دیدم نمیدونم بگم یا نه! من انگار یه پارچ آب یخ رو سرم ریختن گفتم: خواهش میکنم هرچی هست بگید. گفت: غیر از اینکه دریچه های قلبت شله، من یک سوراخ در قلبت دیدم که بخاطر اینکه بارداری تا سن بارداری بالاتر نرفته و جنین بزرگ تر نشده باید هرچه سریعتر عمل بشی   یهو قالب تهی کردم. دست خودم نبود زدم زیر گریه  گفت ناراحت نباش چیزی نیست بعدش باید تا آخر عمر یک قرصی ب...
19 آذر 1397

روزهای آغازین بارداری

روزهای اولی که تازه متوجه بارداری شدم هم از نظر روحی و هم جسمی روزهای خاصی بود. هنوز باورم نمیشد که یک انسان دیگه در من داره رشد میکنه که گرفتار مسایل جسمی بارداری شدم. گر گرفتگی و قرمز شدن صورتم اولیش بود، یک روز بعد از اینکه جواب آزمایش رو گرفتم نصفه شب رفته بودم دستشویی که غش کردم همسرم با اورژانس تماس گرفت فشارم به چهار رسیده بود و از همون روزهای اول ویار سخت من شروع شد. از تمام چیزهایی که خوشم میومد بدم اومده بود. غش کردن یکبار دیگه هم اتفاق افتاد خلاصه پیش دکتر رفتم و ایشون هم مشاوره قلب و مغز و اعصاب خواستند. برای ویار و سوزش سر دل قرص دیمترون نصف صبح و نصف شب تجویز کردن و یکسری مکمل مثل فِموبیون یک که ویتامین ب داشت دادن و یه مکمل دی...
19 آذر 1397

وقتی من مادر شدم

اوایل بهمن سال 1396 بود سخت گرم کار بیرون و اسباب کشی بودم. احساس خستگی و ضعف و گر گرفتگی سراغم اومده بود. همه رو انداختم سر اسباب کشی های پشت سر هم کل خانواده که منم درش دخیل بود. یه روز این حال عجیب تر از یه خستگی بنظرم رسید و به باردار بودن شک کردم و درست زده بودم وسط خاال  فردای اون روز رفتم آزمایش و نتیجه مثبت بدست آمدم خانه!!! باورم نمی شد . بین آسمان و زمین بودم. یک شاخه گل خریدم با یک یادداشت به همسرم داد. ایشون هم سعی می کرد خوشحالی کنه اما نمی تونست شوکه شدنش رو مخفی کنه  خلاصه ما وارد خلسه ای عمیق  و شیرین شدیم.  از فرداش داستان زندگی ما و پسر کوچولو  شروع شد. روزگار عاشقی شروع شد ... ...
13 آذر 1397

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدا سلام  دوست داشتم اولین پست خیلی خاص و چشمگیر و به یاد ماندنی باشه اما دیدم نیازی به این کار نیست زندگی و تجربیات هر کس برای خودش ناب و خاص هست.  من به تازگی مادر شدم و لحظات سخت اما شیرین و گاهی هم تلخی رو سپری میکنم. خیلی بی تجربه بوده و هستم و کم کم دارم یه سری چیزا رو تجربه میکنم این وبلاگ رو زدم تا هم خاطره ای برای خودم و پسرم باشه و هم شاید این تجربیات بتونه کمک کوچکی به مادری بکنه. امیدوارم همه مامان ها و باباها و بچه‌ها سالم و خندون باشند   و منم از اینجا خسته نشم و یه وبلاگ خوب درست کنم . ...
13 آذر 1397
1